Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (810 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
die Zahlung anmahnen
U
یادآوری کردن ارسال پرداخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Jemanden erinnern
[an etwas]
U
یادآوری کردن کسی
[به چیزی]
Wir liefern nur gegen Vorauskasse
[Vorkasse]
.
U
ما منحصرا پس از پیش پرداخت
[کالا را]
ارسال میکنیم.
Erwähnung
{f}
U
یادآوری
Ankündigung
{f}
U
یادآوری
Denkzettel
{m}
U
یادداشت یادآوری
Andenken
{n}
U
یادگاری
[برای یادآوری]
Erinnerungsstück
{n}
U
یادگاری
[برای یادآوری]
in Vorlage treten
U
پیش پرداخت کردن
Vorleistungen erbringen
U
پیش پرداخت کردن
Truppen in den Irak entsenden
U
نیروهای رزمی به عراق ارسال کردن
etwas
[bei Jemandem]
urgieren
U
[به کسی]
یک یاد آوری در مورد چیزی ارسال کردن
[در اتریش ]
[اصطلاح رسمی]
Bestreitung
{f}
U
پرداخت
Einigung
{f}
U
پرداخت
Beilegung
{f}
U
پرداخت
Regulierung
{f}
U
پرداخت
Abzahlung
{f}
U
پرداخت
Einzahlung
{f}
U
پرداخت
Erstattung
{f}
U
پرداخت
Ausrichtung
{f}
U
پرداخت
Bezahlung
{f}
U
پرداخت
Auszahlung
{f}
U
پرداخت
Rückzahlung
{f}
U
پس پرداخت
Vorauszahlung
{f}
U
پیش پرداخت
Vorauskasse
{f}
U
پیش پرداخت
Lohnstreifen
{m}
U
صورت پرداخت
Lohnbeleg
{m}
U
صورت پرداخت
Vorkasse
{f}
U
پیش پرداخت
Abzahlung
{f}
U
پرداخت به اقساط
Lohnzettel
{m}
U
صورت پرداخت
Einzahler
{m}
U
پرداخت کننده
Abfindung
{f}
U
پرداخت خسارت
unter dem Vorbehalt einer Zahlung
U
مشروط به پرداخت
Fälligkeit
{f}
U
موعد پرداخت
Barauszahlung
{f}
U
پرداخت نقدی
Einzahlungsschein
{m}
U
برگه پرداخت
Einzahlungsschalter
{m}
U
باجه پرداخت
Bonus
{m}
U
پرداخت اضافی
Akontozahlung
{f}
U
پیش پرداخت
Barzahlung
{f}
U
پرداخت نقدی
Bezahlbarkeit
{f}
U
قابلیت پرداخت
Abtragung
{f}
U
پرداخت به اقساط
Ablauf
{m}
U
موعد پرداخت
Depot
{n}
U
پیش پرداخت
Vorschusszahlung
{f}
U
پیش پرداخت
Anteil
{m}
U
قابل پرداخت
Vorleistung
{f}
U
پیش پرداخت
Kreditzahlung
{f}
U
پیش پرداخت
Vorschuss
{m}
U
پیش پرداخت
Abschlag
{m}
U
پیش پرداخت
Anweisung
{f}
U
دستور پرداخت بانکی
Bankrott
{m}
U
فقدان توانایی پرداخت
Steuern hinterziehen
U
فرار از پرداخت مالیات
Steuer umgehen
U
فرار از پرداخت مالیات
Einlösung
{f}
U
پرداخت
[سفته، بدهی]
Kasse vor Lieferung
U
پرداخت پیش از تحویل
Zahlungsauftrag
{m}
U
دستور پرداخت بانکی
Lohnfortzahlung
{f}
U
ادامه پرداخت مزد
Zahlungsanweisung
{f}
U
دستور پرداخت بانکی
Kasse gegen Dokumente
U
اسناد در مقابل پرداخت
Geldüberweisung
{f}
U
پرداخت بوسیله حواله
Liquidation
{f}
[von etwas]
[Börse]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
Abgabe
{f}
U
پرداخت حقوق گمرکی
Glattstellung
{f}
[von etwas]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
Steuersünderin
{f}
U
فرارکن
[ زن ]
از پرداخت مالیات
im Voraus zahlbar
U
قابل پیش پرداخت
unbezahlbar
<adj.>
U
غیر قابل پرداخت
Abführung
{f}
U
پرداخت
[امور مالی]
Teilzahlung bei Geldstrafen
U
پرداخت قسمتی از جریمه
Ablösesumme
{f}
U
پیش پرداخت اجاره خانه
fällig
<adj.>
U
قابل پرداخت
[ پرداختنی ]
[اقتصاد]
zahlbar
<adj.>
U
قابل پرداخت
[ پرداختنی ]
[اقتصاد]
Geldautomat
{m}
U
دستگاه پرداخت کننده پول
Gehaltsabrechnung
{f}
U
صورت پرداخت
[اصطلاح رسمی]
Registrierkasse
{f}
U
صندوق
[محل پرداخت پول]
Abzahlung
{f}
U
بازپرداخت
[پرداخت کامل اقساط]
Steuersünder
{m}
U
فرارکن
[مرد ]
از پرداخت مالیات
Vereinbarung von Teilzahlungen
U
توافق در پرداخت های قسطی
Brauchen Sie eine Anzahlung?
U
نیاز به پیش پرداخت است؟
Zahlbar mit
[ Kreditkarte]
.
U
قابل پرداخت با
[کارت اعتبار]
.
Versicherungsleistungen an Hinterbliebene
U
مزایای قابل پرداخت به وابستگان بازمانده
Der Herr übernimmt die Rechnung.
U
این آقا صورتحساب را پرداخت می کند.
Die Dame übernimmt die Rechnung.
U
این خانم صورتحساب را پرداخت می کند.
zahlbar sofort netto Kasse
U
قابل پرداخت نقدی خالص فوری
Vorschuss in Bargeld
U
پیش پرداخت به نوع پول نقد
Anzahlung
{f}
U
پیش پرداخت
[برای مثال در هتل]
alle Steuerabgaben übernehmen
U
پرداخت همه مالیات را برعهده گرفتن
Mandat
{n}
U
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
Bank für Internationalen Zahlungsausgleich
[BIZ]
U
بانک تسویه پرداخت بین المللی
Auftrag
{m}
U
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
Anzahlung
{f}
U
پول بیعانه
[پیش پرداخت]
[سپرده]
[ودیعه]
Angeld
{n}
U
پول بیعانه
[پیش پرداخت]
[سپرده]
[ودیعه]
Draufgabe
{f}
U
پول بیعانه
[پیش پرداخت]
[سپرده]
[ودیعه]
30 Prozent Anzahlung gegen befristete Bankbürgschaft
U
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
Bei den Zahlungsmitteln wird alles beim Alten bleiben.
U
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
Abfertigung
{f}
U
ارسال
Beschickung
{f}
U
ارسال
Einsendung
{f}
U
ارسال
Übertragung
{f}
U
ارسال
Expedition
{f}
U
ارسال
Aussendung
{f}
U
ارسال
Absendung
{f}
U
ارسال
Einsender
{m}
U
ارسال کننده
zugestellt
[ausgeliefert]
<adj.>
<past-p.>
U
ارسال شده
versandkostenfrei
<adj.>
U
ارسال رایگان
versandkostenfrei
<adj.>
U
ارسال مجانی
zu liefern
<adj.>
U
قابل ارسال
paketversandfähig
<adj.>
U
قابل ارسال
lieferbar
<adj.>
U
قابل ارسال
zu befreien
<adj.>
U
قابل ارسال
Expedient
{m}
U
ارسال کننده
übergeben
<adj.>
<past-p.>
U
ارسال شده
schicken
U
ارسال داشتن
Briefpost
{f}
U
ارسال نامه
Briefsendung
{f}
U
ارسال نامه
Ist es günstiger, wenn ich bar bezahle?
U
ارزانتر است اگر من پول نقد پرداخت کنم؟
[در هتل]
Kann ich mit einer Kreditkarte reservieren, und mit Bargeld bezahlen?
U
میتوانم با کارت اعتبار رزرو و با پول نقد پرداخت کنم؟
mitkommen
U
با چیزی ارسال شدن
mit der Post mitkommen
U
با پست ارسال شدن
elektronische Übermittlung von Berichten
U
ارسال الکترونیکی گزارش ها
Versendung
{f}
U
کالای ارسال شده
Warensendung
{f}
U
کالای ارسال شده
Sendung
{f}
U
کالای ارسال شده
Lieferung
{f}
U
کالای ارسال شده
Abfertigungsschalter
{m}
U
گیشه ارسال
[در فرودگاه]
Fadenöffner
{m}
U
دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد
[صنعت نساجی]
Droussierkrempel
{m}
U
دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد
[صنعت نساجی]
Garnettmaschine
{f}
U
دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد
[صنعت نساجی]
Garnettöffner
{m}
U
دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد
[صنعت نساجی]
Entsendung
{f}
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
Verkauf und Versand durch Amazon
U
فروش و ارسال توسط آمازون
Absenden
{n}
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
Abschicken
{n}
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
Versenden
{n}
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
Aufgeben
{n}
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
Zahlung erfolgt per Überweisung innerhalb von 14 Tagen nach Wareneingang.
U
پرداخت بوسیله حواله در خلال چهارده روز پس از دریافت کالا صورت می گیرد.
Abrechnen
{n}
U
تنظیم و ارسال صورت حساب بدهی
Abrechnung
{f}
U
تنظیم و ارسال صورت حساب بدهی
Kanal
{m}
U
وسیله ای
[یا کسی]
که چیزی
[اطلاعات]
را ارسال میکند
Senden Sie mir bitte Informationen zu ...
U
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
etwas
[bei Jemandem]
anmahnen
U
[به کسی]
یاد آوری بکنند چیزی را ارسال کند
Ablösesumme
{f}
U
مقدار پولی که با پرداخت آن ورزشکاری از یک تیم به تیم دیگر منتقل می شود
Akontozahlung
{f}
U
پول بیعانه
[پیش بها]
[پیش پرداخت]
[سپرده]
[ودیعه]
30 Tage netto, bei Zahlung innerhalb 10 Tagen 3 Prozent Skonto
U
۳۰ روز خالص و ۳ درصد تخفیف اگردر طی ۱۰ روز پرداخت شود
Akonto
{n}
U
پول بیعانه
[پیش بها]
[پیش پرداخت]
[سپرده]
[ودیعه]
Port
{m}
U
دریچه ای
[مدار و اتصالی]
که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد
[نرم افزار]
[رایانه شناسی]
Anschluss
{m}
U
دریچه ای
[مدار و اتصالی]
که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد
[نرم افزار]
[رایانه شناسی]
Das zweite Paket kommt vielleicht mit der zweiten Lieferung mit.
U
بسته دوم احتمالا با محموله دوم ارسال می شود.
sich von Jemandem wie ein Fußabtreter behandeln lassen
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
Jemanden wie den letzten Dreck behandeln
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
sich von Jemandem herumschikanieren lassen
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
aufstellen
U
مرتب کردن
[میزان کردن]
[درصف آوردن]
[در طبقه قرار دادن]
[به خط کردن]
[مسطح کردن ]
anordnen
U
مرتب کردن
[میزان کردن]
[درصف آوردن]
[در طبقه قرار دادن]
[به خط کردن]
[مسطح کردن ]
etwas rechtfertigen
U
استیفای حقوق کردن
[دفاع کردن از چیزی ]
[محقق کردن ]
[پشتیبانی کردن ]
abstreifen
U
برهنه کردن
[لخت کردن]
[پاک کردن]
[کندن ]
[محروم کردن]
ausräumen
U
برهنه کردن
[لخت کردن]
[پاک کردن]
[کندن ]
[محروم کردن]
abschneiden
U
برهنه کردن
[لخت کردن]
[پاک کردن]
[کندن ]
[محروم کردن]
abisolieren
U
برهنه کردن
[لخت کردن]
[پاک کردن]
[کندن ]
[محروم کردن]
inspizieren
U
بازرسی کردن
[بازدید کردن]
[جستجو کردن]
[بررسی کردن]
beschauen
U
بازرسی کردن
[بازدید کردن]
[جستجو کردن]
[بررسی کردن]
unter Kontrolle halten
U
کنترل کردن
[مهار کردن]
[بازرسی کردن]
[نظارت کردن]
ansehen
U
بازرسی کردن
[بازدید کردن]
[جستجو کردن]
[بررسی کردن]
untersuchen
U
بازرسی کردن
[بازدید کردن]
[جستجو کردن]
[بررسی کردن]
herausfiltern
U
تعیین هویت کردن
[مشخص کردن]
[شناسایی کردن ]
[تعیین کردن ]
[اصطاح رسمی]
Jemandem etwas übermachen
U
به کسی چیزی را وصیت کردن
[واگذار کردن ]
[وقف کردن]
[تخصیص دادن به]
[اصطلاح قدیمی]
etwas
[Akkusativ]
aufbauen
U
چیزی را نصب کردن
[تجهیزکردن ]
[سوار کردن]
[جادادن]
[بنا کردن]
[برپاکردن]
[مهندسی]
Jemandem etwas vermachen
U
به کسی چیزی را وصیت کردن
[واگذار کردن ]
[وقف کردن]
[تخصیص دادن به]
belassen
U
رها کردن
[ول کردن]
[باقی گذاردن]
[گذاشتن ]
[دست کشیدن از]
[ترک کردن ]
Jemandem etwas hinterlassen
U
به کسی چیزی را وصیت کردن
[واگذار کردن ]
[وقف کردن]
[تخصیص دادن به]
aufstellen
U
نصب کردن
[تجهیزکردن ]
[سوار کردن]
[جادادن]
[بنا کردن]
[برپاکردن]
[مهندسی]
installieren
U
نصب کردن
[تجهیزکردن ]
[سوار کردن]
[جادادن]
[بنا کردن]
[برپاکردن]
[مهندسی]
montieren
U
نصب کردن
[تجهیزکردن ]
[سوار کردن]
[جادادن]
[بنا کردن]
[برپاکردن]
[مهندسی]
verstoßen gegen
U
مقابله کردن
[سرپیچی کردن]
[رودرویی کردن]
[تو روی کسی ایستادن]
anlassen
[Metall oder Glas]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
sich hinwegsetzen über
U
مقابله کردن
[سرپیچی کردن]
[رودرویی کردن]
[تو روی کسی ایستادن]
standhalten
U
مقابله کردن
[سرپیچی کردن]
[رودرویی کردن]
[تو روی کسی ایستادن]
etwas
[Akkusativ]
falsch einschätzen
U
چیزی را اشتباه حساب کردن
[پیش بینی غلط کردن]
[اشتباه محاسبه کردن]
[بدپیش بینی کردن]
[ بد حساب کردن ]
Jemanden denunzieren
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
appellieren
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
lahm legen
U
گیر کردن
[بستن جریانی]
[شلوغ کردن]
[مسدود کردن]
verstopfen
U
گیر کردن
[بستن جریانی]
[شلوغ کردن]
[مسدود کردن]
blockieren
U
گیر کردن
[بستن جریانی]
[شلوغ کردن]
[مسدود کردن]
lähmen
U
گیر کردن
[بستن جریانی]
[شلوغ کردن]
[مسدود کردن]
vorstellen
U
معرفی کردن
[ارایه دادن ]
[اهدا کردن ]
[عرضه کردن ]
anrufen
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
Jemanden verpfeifen
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
sich wenden
[an]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
Jemanden verraten
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
präsentieren
U
معرفی کردن
[ارایه دادن ]
[اهدا کردن ]
[عرضه کردن ]
Jemanden anzeigen
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
etwas entdecken
U
تعیین هویت کردن
[مشخص کردن]
[شناسایی کردن ]
[تعیین کردن ]
چیزی
deaktivieren
U
بی اثر کردن
[غیر فعال کردن]
[غیر مسلح کردن ]
[ نا کنشگر کردن ]
anstecken
U
سرایت کردن
[مبتلا کردن]
[عفونی کردن ]
[بیماری]
infizieren
U
سرایت کردن
[مبتلا کردن]
[عفونی کردن ]
[بیماری]
Jemanden verteidigen
U
دفاع کردن از کسی
[محقق کردن ]
[پشتیبانی کردن ]
hinterlassen
U
رها کردن
[ول کردن]
[باقی گذاردن]
[گذاشتن ]
[دست کشیدن از]
[رهسپار شدن]
[عازم شدن ]
[ترک کردن ]
verlassen
U
رها کردن
[ول کردن]
[باقی گذاردن]
[گذاشتن ]
[دست کشیدن از]
[رهسپار شدن]
[عازم شدن ]
[ترک کردن ]
zurücklassen
U
رها کردن
[ول کردن]
[باقی گذاردن]
[گذاشتن ]
[دست کشیدن از]
[رهسپار شدن]
[عازم شدن ]
[ترک کردن ]
herausarbeiten
U
تعیین هویت کردن
[مشخص کردن]
[شناسایی کردن ]
[تعیین کردن ]
ermitteln
U
تعیین هویت کردن
[مشخص کردن]
[شناسایی کردن ]
[تعیین کردن ]
feststellen
U
تعیین هویت کردن
[مشخص کردن]
[شناسایی کردن ]
[تعیین کردن ]
Recent search history
Forum search
1
چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
1
einen Streich aushecken
1
zumachen / abmachen / anmachen
1
Abmahnen
1
rezipieren
2
پنچر شدن
1
برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
3
vorbereitungen treffen
3
vorbereitungen treffen
2
auf jemanden Einfluss nehmen
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com